نام کتاب: آدمهای کاغذی (فاطمه یوسفی)کاربر نودهشتیا ژانر : اجتماعی صفحه آرا: _Hadiseh_ طراح جلد: Fa.m ویراستار: Paradise تعداد صفحه: 10 تهیه شده در انجمن نودهشتیا دانلود دلنوشته غمگین مقدمه: نقطهها، خطها، دیوارها، مرزها! بندها، تبصرهها، قانونها! دینها، مذهبها! نژاد ها! میبینید؟ دنیای ما پر شده است از توالیهای بیپایان محدودیتها. روزگاری قرار بود انسانها تا انتهای قصهی کره زمین به خوبی و خوشی در کنار یکدیگر زندگی کنند. چه بر سرمان آمده است؟ کدام کلاغ سخن چینی ” آواز دروغ تنهاییِ شیرین ” را در سرزمینها پخش کرد؟ و دقیقا از کدام لحظه بود که آدمها حصارهای “جدایی” را به دور خود کشیدند؟
انگشتان یخ زدهام را به ماگ قهوه چسباندم و بخار برخاسته از آن را با چشم بسته بلعیدم. تیک تاک، تیک تاک! عقربههای زنگ زدهی ساعت اتاق با یکدیگر مسابقهی دو گذاشته بودند و هیاهوی برخاسته از آنها سکوت خانه را میشکست. چشمانم را باز کردم و نگاهم را از پنجرهی خاک گرفته به خیابان شلوغ شهر دوختم. ماشینها و آدمها یکی پس از دیگری با بیشترین سرعتی که در چنته داشتند عرض و طول جادهها را طی میکردند، انگار که آنها هم مسابقه دادن را از عقربههای ساعتم آموخته اند. به افکار بیهودهام لبخندی زدم. به راستی، هدف از این همه تلاش و تقلا چیست؟ کاش کسی من را هم مانند دیگران آگاه کند؛ احساس میکنم تمام آدمهای دنیا چیزی را میدانند که من نمیدانم. هر چقدر بیشتر میاندیشم کمتر به نتیجههای عقلانی میرسم. آخر این آدمها چه چیزی دربارهی زندگی میدانند که تا این اندازه آن را سخت و جدی گرفتهاند؟ شاید سخنی با الههی مرگ داشتهاند؟ هوم؟! احتمالا قرار است به خاطر تمام این سخت کوشیها مرگی آسان را به آنها هدیه بدهد.